سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای مردم! بدانید آنکه از سخن نادرست درباره خود، بی تاب می شود، [امام علی علیه السلام]
 

 

 

علوم قرآنی Quranic Sciences

زبان،آسان‏ترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنى در انسان به شمار مى‏رود وساده‏ترین ابزارى است که آدمى مى‏تواند در حیات اجتماعى،معانى متصوره‏خویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد.مساله خطیر تفهیم و تفهم که لازمه زندگى‏اجتماعى است تنها از همین راه است که سهل و ساده انجام مى‏گیرد.لذا خداوندپس از نعمت آفرینش،آن را از بزرگ‏ترین نعمت‏ها یاد کرده است :الرحمن. علم‏القرآن.خلق الانسان.علمه البیان  ،پروردگارى که گستره رحمت او موجب گردید تاقرآن را به انسان بیاموزد،بزرگ‏ترین نعمتى را که پس از نعمت آفرینش به او ارزانى‏داشت،نعمت‏بیان بود. شرایع الهى که براى انسان‏ها آمده و با آنان سخن گفته،از همین شیوه معمولى ومتعارف بهره جسته است. و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم  ،و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آن که با زبان مردم خویش سخن گوید،تا[بتواند پیام الهى‏را]براى آنان روشن سازد».از این رو زبان شریعت همان زبان مردم است و چون روى‏سخن با مردم است،باید با زبانى قابل فهم برایشان باشد. قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربى رسا و آشکار بر آنان عرضه‏شده است. انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون  ،ما، قرآن را به زبان عربى فرستادیم تابتوانید[خطاب به عرب]آن را درک کنید». انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون  ،ماآن را قرآنى عربى قرار دادیم تا بتوانید[پیام]آن را دریافت دارید». خداوندزبان قرآن را زبان عربى آشکار معرفى کرده است: و هذا لسان عربی مبین  «مبین‏»به‏معناى آشکار است. نزل به الروح الامین.على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی‏مبین  ،روح الامین[ جبرئیل]آن را بر دلت نازل کرد تا[در نافرمانى‏ها]ازهشدار دهندگان باشى[و آن را]با زبان عربى آشکار[آورد]». «و لقد یسرنا القرآن للذکرفهل من مدکر»  ،و قرآن را براى پند آموزى سهل و آسان کرده‏ایم،پس آیا پند گیرنده‏اى‏هست؟». فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون  ،در حقیقت[قرآن]را بر زبان تو سهل وآسان گردانیدیم،امید که پند گیرند». قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون  ، قرآنى‏عربى بى‏هیچ پیچیدگى[رسا و روشن]،باشد که آنان راه تقوا پویند». این که برخی براین قولند که بین زبان عربی مبین وزبان عربی تفاوت وجود دارد وآن هم به این خاطرکه عرب زبانها هم برای فهم قرآن به تفسیر مراجعه می کنند . باید گفت که مراجعه عرب زبانها به تفسیر به خاطر این است که فهم عمیق آیات قرآن ومراد خدا نیاز به تبیین وتوضیح وروشن شدن دارد چرا که ممکن است کسی عربی بداند ولی محتوای آن متن عربی را ومقصود آن را نفهمد.این که قرآن به لسان قوم نازل شده به این معنی است که در سطح فهم عرف عموم مردم نازل شده است .یعنی قرآن قابل فهم برای همه افراد می باشد.لذا باید گفت:زبان وحى-یا زبان قرآن-همان زبان عرف عام است که موردخطاب قرار گرفته‏اند که سهل و آسان و بدون پیچیدگى در بیان بر آنان عرضه شده است.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: شنبه 86/6/31 ::: ساعت 2:2 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

       در اهمیت‏شناخت اسباب نزول یا شان نزول باید گفت:همان گونه که مى‏دانیم‏قرآن،تدریجى و در مناسبت‏هاى مختلف نازل شده است.بر حسب اقتضا اگرحادثه‏اى پیش مى‏آمد یا مسلمانان دچار مشکلى مى‏شدند،یک یا چند آیه و احیانایک سوره براى رفع مشکل نازل مى‏گردید.پر واضح است که آیات نازل شده در هرمناسبتى،به همان حادثه و مناسبت نظر دارد.پس اگر ابهام یا اشکالى در لفظ یامعناى آیه پدید آید،با شناخت آن حادثه یا پیش آمد،رفع اشکال مى‏کرد.در نتیجه‏براى دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه، باید به اسباب نزول یا شان نزول آن رجوع کرد تا کاملاموضوع روشن شود. بیش تر مفسرین فرقى میان این دوقایل نشده اند و هر مـنـاسـبـتـى را کـه ایجاب کرده است آیه یا آیه هایى نازل شود, گاه سبب نزول و گاه شان نزول گفته اند در صورتى که میان این دو عبارت فرق است , ازاین جهت که شان نزول اعم از سبب نزول اسـت هرگاه به مناسبت جریانى درباره شخص و یا حادثه اى , خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا دربـاره فـرض احـکـام , آیه یاآیاتى نازل شود همه این موارد را شان نزول آن آیات مى گویند, مثلا مـى گـویـنـد کـه فـلان آیـه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل شده است که تمامى این ها را شان نزول آیه مى گویند اما سبب نزول , حادثه یاپیش آمدى است کـه مـتـعـاقـب آن , آیـه یا آیاتى نازل شده باشد و به عبارت دیگر آن پیش آمد باعث و موجب نزول گردیده باشد

    پس شان نزول یا اسباب نزول مى‏تواند قرینه‏اى باشند تا دلالت آیه را تکمیل‏کنند و بدون آن،دلالت آیه ناقص مى‏ماند
     مثلا در مورد آیه ان الصفا و المروة من‏شعائر الله فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما... اشکال شده است که‏سعى میان
      دو کوه صفا و مروه در حج و عمره از ارکان است،چرا به لفظ‏«لا جناح‏»  تعبیر شده است؟
    معناى ظاهرى آیه چنین است:گناهى نیست که میان آن دو کوه سعى نمایید.این‏عبارت جواز را مى‏رساند نه وجوب را.ولى با مراجعه به شان نزول آیه روشن‏مى‏شود که این عبارت براى
      رفع توهم گناه آمده است،زیرا پس از صلح حدیبیه درسال ششم هجرى مقرر شد که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و صحابه سال بعد
     براى انجام مراسم‏عمره به مکه مشرف شوند و در این قرار داد چنین آمده بود که به مدت سه روزمشرکان بت‏هاى خود را از اطراف بیت و هم چنین از روى کوه صفا و مروه بردارند تامسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعى را انجام دهند.پس از گذشت‏سه روز بت‏هابرگردانده شد.برخى از مسلمانان به عللى هنوز مراسم سعى را انجام نداده بودند وبا بازگرداندن بت‏ها،چنین گمان بردند که با وجود بت‏ها،سعى میان صفا و مروه‏گناه است.آیه مذکور نازل شد تا مسلمانان از سعى خوددارى نکنند،زیرا اساساسعى از شعائر الهى است و وجود بت‏ها امر عارضى است و به آن زیان‏نمى‏رساند. لذا مفهوم این آیه با مراجعه به شان نزول کاملا واضح و روشن مى‏شودو مساله جواز یا وجوب سعى در کار نیست،بلکه صرفا«دفع توهم منع‏»است. یعنى با وجود بت‏ها منعى از انجام سعى نیست.

    پس شناخت اسباب نزول یاشأن نزول نقش‏اساسى در فهم و پى‏بردن به معانى بسیارى از آیات ایفا مى‏کنند  .

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: دوشنبه 86/6/26 ::: ساعت 1:32 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

                  منظور از (افسانه غرانیق) که مى گویند در قرآن است، چیست و آیا صحیح است؟

     

      پاسخ  :

    افسانه غرانیق، ساخته و پرداخته دشمنان اسلام و پیامبر اکرم(صلى اللَّه علیه وآله) است که براى تضعیف موقعیت قرآن و پیامبر، چنین حدیث بىاساس را جعل کرده اند.خلاصه این حدیث جعلى آن است که پیامبر خدا(صلى اللَّه علیه وآله) در مکه، مشغول خواند سوره «النجم» بودند، وقتى به آیاتى که نام بتهاى مشرکان در آن بود، رسیدند (أفَرَأیْتُم اللَّتَ وَ الْعُزّى * وَ مَنوةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرى) شیطان این دو جمله را بر زبان او جارى ساخت، «تلک الغرانیقُ العُلى و انّ شفاعتهن لترتجى»؛ اینها پرندگان زیباى بلند مقامى هستند و از آنها امید شفاعت مى رود.

    در این هنگام، مشرکان خوشحال شدند و گفتند که محمد(صلى اللَّه علیه وآله) تا کنون نام خدایان ما را به نیکى نبرده است. در این هنگام پیامبر(صلى اللَّه علیه وآله) سجده کرد و آنها هم سجده کردند. جبرئیل نازل شد و به پیامبر(صلى اللَّه علیه وآله) اظهار کرد که این دو جمله را من براى تو نیاورده بودم. این از القائات شیطان بود و در این موقع، آیات 52 تا 54 سوره حج نازل شد و به پیامبر و مؤمنان هشدار داد.

    اگر چه برخى مخالفان، این افسانه ساختگى را با آب و تاب فراوان ذکر کردهاند، ولى قرائن فراوان نشان مى دهد که این یک روایت مجعول و ساختگى است که براى بى اعتبار ساختن مسلمین و قرآن و پیامبر(صلى اللَّه علیه وآله) ساخته شده است؛ زیرا:اولاً: به گفته محققان، راویان این حدیث ضعیف، غیرقابل اطمیناناند و صدور آن از ابن عباس نیز به هیچ وجه معلوم نیست و به گفته «محمد بن اسحاق» این حدیث از جعلیات زنادقه است و او در این باره کتابى نگاشته است. ثانیاً: آیات آغازین سوره نجم، صریحاً این خرافات را ابطال مى کند؛ آنجا که مى گوید: «و ما ینطِقُ عَنِ الهَوى * إنْ هُوَ إلاّ وحىٌ یوحى» ؛ پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى گوید، آن چه مى گوید، تنها وحى الهى است. پس این آیه چگونه با افسانه فوق سازگار است؟

    ثالثاً: آیاتى که بعد از ذکر نام بتها در این سوره آمده است، همه بیان مذمّت بتها و زشتى و پستى آنهاست (به ادامه آیات توجه نمایید) رابعاً: مبارزه پیامبر(صلى اللَّه علیه وآله) با بت پرستى، یک مبارزه آشتى ناپذیر، پى گیر و بى وقفه بود و در سختترین حالات و شرایط نیز آن حضرت از خود انعطاف نشان ندادند. پس چگونه مى شود این الفاظ را گفته باشند. خامساً: احادیث متعددى در مورد سوره نجم و سپس سجده کردن پیامبر و مسلمین در کتابهاى مختلف نقل شده و در هیچ یک از آنها سخنى از افسانه غرانیق نیست و این نشان مى دهد که این جمله بعداً افزوده شده است

     





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 86/6/21 ::: ساعت 11:33 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر
                                                        چند نکته مهم در بهترین ترجمه:

     


    شاید مهم ترین نکته در ترجمه قرآن مجید ، رعایت امانت الهى است. یعنى باید نزدیک ترین کلمه از نظر معنا به کلمه اصلى انتخاب شود تا پیام الهى صحیح و کامل منتقل شود. گرچه باز هم برخى معتقدند که براى بسیارى از کلمات عربى نمى توان معادل فارسى پیدا کرد اما به هر حال مترجم باید بکوشد بهترین کلمات و نزدیکترین واژه ها را انتخاب کند.


    گذشته از این، سادگى و روانى ترجمه نیز باید مدنظر قرار بگیرد تا براى مخاطب عام قرآن کریم قابل استفاده وسهل تر باشد. روشن است که کلمات سنگین و ناآشنا و ثقیل نه تنها مخاطب را جذب نمی کند بلکه ممکن است لازم باشد ترجمه اى دیگر هم براى ترجمه اول نوشته شود تا مفهوم به خواننده قرآن کریم منتقل شود.


    بنابراین مترجم قرآن کریم باید ضمن تسلط بر دو زبان فارسى و عربى کارشناس علوم قرآن کریم و تفسیر باشد. علاوه بر اینها شخصیت روحى و معنوى مترجم مى تواند بر ترجمه او اثرگذار باشد. مترجم قرآن کریم، مترجم کلام الهى از زبانى به زبان دیگر است و این جایگاه کمى نیست.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: سه شنبه 86/5/9 ::: ساعت 4:46 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

                                                                                                                                  

                                                              ا نواع روش ترجمه قرآن:
                      
    برخی از صاحب نظران مانند آیت اله معرفت (ره)انواع ترجمه را به سه دسته تقسیم مى کنند:
       1-ترجمه تحت اللفظى یا همگام. به این صورت که مترجم به جاى هر کلمه از زبان اصلى، کلمه اى از زبان مورد نظر را جایگزین مى کند. سپس جمله ها و ترکیب بندى هاى کلام را یک به یک، کلمه به کلمه، تعویض و تبدیل مى کند و تا پایان همین گونه ادامه مى دهد. این نوع ترجمه به دلیل آنکه زیبایى سخن را منتقل نمى کند چندان مطلوب به نظر نمى رسد
       2 -ترجمه آزاد: در این روش مترجم مى کوشد معنایى را از قالبى به قالب دیگر بریزد تا معناى مورد نظر کاملاً ادا شود. یعنى تا آنجا که ممکن است منظور متن اصلى برگردانده شود و تا حد امکان کلمات متن اصلى و ترجمه، مطابق یکدیگر و جایگزین هم شوند. در غیر این صورت به تقدم و تأخر و کم و زیادکردن برخى عبارات دست مى زند. نام دیگر این ترجمه، ترجمه معنوى است که از بهترین روش هاى ترجمه است
       3-ترجمه تفسیرى: در این نوع ترجمه مترجم به شرح و بسط مطالب مى پردازد ولى به زبان دیگرى غیر از زبان اصلى متن،
       مانند تفسیرهاى فارسى قرآن کریم
    .





  • کلمات کلیدی :

  • ::: چهارشنبه 86/5/3 ::: ساعت 6:1 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    از اینکه مدتی از پست قبلی فاصله افتاد ازهمه خواننده گان عذر می خواهم.در پست جدید قصد دارم درباره ترجمه قرآن بحثی را شروع کنم.امیدوارم مورد پسند واقع شود.

    * تعریف ترجمه *

    ((تـرجـمـه )) از لحاظ وزن , یک صیغه رباعى است و به معناى تبیین و توضیح آمده است از کتاب قـامـوس چـنـیـن بـر مى آید که در ترجمه , اختلاف زبان ضرورى است صاحب قاموس
    مى گوید: ((تـرجـمان , یعنى تفسیر کننده زبان )) از این جهت مى توان گفت که ترجمه عبارت است از نقل کـلام از زبـانى به زبان دیگر, همان گونه که در المعجم الوسیط آمده است
    اماتعبیر آوردن از یک مـعـنـى بـه وسـیله یک لفظ, پس از آن که با لفظ دیگرى تفهیم شده ,صرفا تبیین است و ترجمه اصطلاحى نیست .
    لازم اسـت که ترجمه به تمام ابعاد معناى مقصود در زبان اصلى وفادار باشد و حتى نکات و دقایق سـخـن را کـه بـه نـحـوى بـا اصل مقصود پیوند دارد, همچون کنایه , تعریض ,جملات
    حزن آور و حـسـرتبار و مانند اینها در بر گیرد, مواردى که در رساندن مطلب وبیان مقصود, و نیز در روش نظم کلام متفاوت است , و جز اینها از مواردى که معروف است .
    از ایـن رو بـایـد در مترجم , به خوبى شایستگى این معنى وجود داشته باشد و وى احاطه کاملى بر ویـژگـى هـاى کلامى دو لغت داشته باشد و به اسرار بلاغت و بیان در دوزبان آگاه
    باشد و نقطه نـظـرهـاى صاحب نوشته اصل را بداند و سطح علمى نوشته اصل رابشناسد و توانایى آن را داشته بـاشد که معنى را به طور کامل با تمام ویژگى ها و دقایق آن به دست
    آورد و در قالب دیگرى که تا حـد امـکـان شبیه آن است بریزد, و این کارى است که کمتر نویسنده و صاحب قلمى قدرت آن را دارد, چه بسیار گام هایى که در این میدان عظیم لغزیده
    است .





  • کلمات کلیدی :

  • ::: یکشنبه 86/4/31 ::: ساعت 7:3 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

                                           پرسش: چرا مردم عرب با این که عرب زبان بودند نتوانستند مانند قرآن بیاورند؟   

    پاسخ:  قرآن از چند جهت معجزه است که با توجه به این جهت ها، کسى نمى تواند کلامى مانند قرآن بیاورد; به عنوان نمونه یکى از جهت هاى آن، معجزه ادبى قرآن است; یعنى قرآن از نظر زیبایى و دل ربایى به گونه اى است که هیچ کس، چه عرب و چه غیر عرب نمى تواند مانند آن را بیاورد. حالا براى این که مطلب روشن تر شود مثالى مى زنم.

    مى دانید که حافظ شیرازى یکى از بزرگ ترین شاعران ایرانى است که بهترین شعرها را سروده است. اگر از خود حافظ بپرسیم; جناب حافظ تو چه کرده اى که شعرهایت آن قدر زیبا است که هیچ شاعرى ـ فارس زبان و غیر فارس - نتوانسته است به زیبایى شعرهاى تو بسراید؟ مى دانى پاسخ او چیست؟ خودش علت موفقیت هایش را چنین مى نویسد:

                                                             «هرچه دارم همه از دولت قرآن دارم.»

    و در شعر دیگرى به ما نصیحت مى کند که اگر مى خواهیم به آن چه مقصود و مطلوب ماست دست رسى پیدا کنیم، باید دست به دامن قرآن بزنیم.

                                           مهرت رسد به جانان گر خود بسان حافظ *** قرآن زبر بخوانى با چارده روایت

    اگر حافظ با مراجعه به قرآن و دقت در نکته هاى دقیق قرآنى به جایى رسیده است که کسى تاکنون نتوانسته به خوبى شعرهاى این حافظ قرآن، غزل بسراید چگونه ممکن است یک نفر که عربى مى داند معجزه کند و قرآنى بیاورد؟ وانگهى قرآن نثر معمولى نیست تا نویسنده اى بتواند نثرى مانند آن بنویسد; چنان که شعر هم نیست تا شاعرى بتواند مانند آن تقلید کند و شعر بسراید، بلکه داراى نظمى نو و جدید است که با نظم و روش شناخته شده در عرب و غیر عرب متفاوت است.

    تمام آن چه نوشتم تنها با توجه به اعجاز ادبى قرآن است در حالى که قرآن از چندین جهت معجزه است و فضایل قرآن آن قدر زیاد است که به راستى باید گفت:

                                        کتاب فضل تو را، آب بحر کافى نیست *** که تر کنى سر انگشت و صفحه بشمارى 

    بااستفاده ازکتاب پرسمان علوم قرآنی





  • کلمات کلیدی :

  • ::: یکشنبه 86/4/10 ::: ساعت 11:14 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر

    اسـتـفـاده از تمثیل و تشبیه در سخن در رساندن مطالب و درک بهتر و سریعتر کمک مى کند در بیان مطالب علمى و عقلى مثل و تشبیه بهترین وسیله براى تفهیم مطلب است روى سخن قرآن با همه اقشار جامعه است . قـرآن در مـوضـوعـات گوناگون با استفاده از مثل هاى محسوس و ملموس و قابل درک همگان مـطـالب عمیق را رسانده است قرآن در انتخاب مثال آن قدر ظریف و زیبا عمل نموده است که با مثال عینیت خارجى را در ذهن مخاطب مجسم مى کند. قرآن پایدارى حق و ناپایدارى باطل را با مثال این گونه ترسیم مى نماید:. (الـم تر کیف ضرب اللّه مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت وفرعها فى السماءتؤتى اکلها کل حین باذن ربها) . ((مثل حق همانند درخت سودمند و پاکیزه است که ریشه هاى آن در اعماق زمین فرورفته و آن را ثـابت و استوار نموده است و شاخه هاى آن در آسمان پرکشیده و همواره ثمر مى دهد, حق همانند چنین درخت سر سبز شاداب و زنده و پایدار است ))..(ومـثـل کـلـمـة خـبـیـثـة کـشـجـرة خـبـیـثـة اجـتـثـت مـن فـوق الارض...مـالـهـامـن قـرار). .در مورد باطل سخن از میوه نیست , زیرا باطل بى ثمر است و در مثال کاملا ترسیم شده که درخت بـى ریشه اگر چند روزى هم سبز باشد, گذرا و ناپایدار است و زودپژمرده و زرد و خشک خواهد شد .کدام انسان است که روانى و رسایى و شیوایى این مثال را متوجه نباشد. در مـورد اضـطـراب و نـگـرانى انسان هاى مشرک که تکیه گاه اصلى یعنى خدا را رهاکرده و به پـنـاهـگـاهـهـاى پـوشـالـى و غیر خدا روى آورده اند پناهگاههاى آنها را بى اساس مى خواند قرآن پـنـاهگاههاى آنان را به خانه , عنکبوت تشبیه مى کند که سست ترین خانه هاست ,(مثل الذین اتخذوا من دون اللّه اولیاءکمثل العنکبوت اتخذت بیتا وان اوهن البیوت لبیت العنکبوت ) ((مثل آنان که غیر خدا را ولى و سرپرست خویش قرار داده اند همانند خانه عنکبوت است که پوشالى ترین خانه هاست )), چه مثلى گویا و ساده و رسا و قابل فهم براى همگان. !!

    در مـورد بـى توجه بودن به آیات الهى و بهره نگرفتن از نعمت تفکر و تعقل با داشتن توان تفکر که نـتـیـجـه آن کودنى و بلاهت و سر به زیر انداختن و بى مقصد راه رفتن است و بى بهره و محروم مـانـدن از هـدایـت , کـه آن چـنـان خـود را بـه ابـلهى زده که به هیچ وجه دعوت الهى در او اثر نـمـى گـذارد مـى فـرمـایـد:(مـثـل الـذیـن حـمـلو التوریة ثم لم یحملوهاکمثل الحمار یحمل اسـفـارا), ((مثل اینها همانند مثل چهارپایى است که بار آن کتاب باشد)), چهارپا از کتاب چه مى فهمد, براى چهارپا چه فرق مى کند بارش کتاب آسمانى باشد یا سنگ بیابانى . در قـرآن نـمـونـه هـاى زیـادى مـثـل وجـود دارد که مجال طرح همه آنها نیست ازاین نمونه ها ویـژگـى هـاى مـثـالـهـا همچون روانى و رسایى و نیز عمق آنها,کاملا آشکاراست قدرت کلام و اسـتـحکام بیان و شیوایى تمثیل در حدى است که با همراه شدن باسایر زیبایى هاى سخن از توان انسان خارج است که چنین زیبا و روان و قابل فهم همه انسان ها سخن بگوید.





  • کلمات کلیدی :

  • ::: دوشنبه 86/4/4 ::: ساعت 7:11 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر